شش باور غلط راجع به استخدام – قسمت‌دوم

باورهای غلط درباره استخدام

باورهای غلط راجع به استخدام

خودم تصمیم‌گیرنده نیستم! 

شاید این مسأله بدیهی به نظر برسد که تصمیم‌گیرنده اصلی در فرآیند استخدام، شخص یا سازمانی است که برای ورود به آن تلاش می‌کنیم. در اینجا به شما نشان خواهیم داد که حتی این باور را نیز می‌توان دوباره ارزیابی و به نفع خود از نو ترسیم کرد. در مثال‌های قبلی سعی کردیم نشان دهیم می­‌توان طور دیگری به هر مسأله‌ نگاه کرد و بر اساس این نگاه جدید نتیجه تازه­ای هم به دست آورد.

 

واژه‌پرداز شخصی

ذهن ما موجود بسیار عجیبی است. وقتی به آن ورودیِ خاصی می­دهیم با قدرت تمام شروع به تقویت و گسترش آن می­کند. معتقدم یکی از برترین جنبه­های اعجاز انسان در همین نکته نهفته است. اهمیتی ندارد ورودی‌ای که به مغز پردازشگر خود می­دهیم مثبت و کمک‌کننده باشد یا منفی و بازدارنده. ذهن ما مأموریت دارد هر مطلبی را که به او داده می­شود بسط و پرورش دهد. ذهن ما مفاهیم را توسعه می‌دهد، آن‌ها را از زوایای مختلف تحلیل می­‌کند، هر موضوع جدید مرتبط با آن مطلب را با دقت زیاد جذب می­کند و به آن مطالب تازه­ای در همان رابطه یا نزدیک به آن می­افزاید. همچنین مطالب غیر مرتبط را نادیده می­گیرد یا آن‌ها را کم‌اهمیت جلوه می‌دهد و آن‌قدر این فعالیت‌ها را ادامه می­دهد تا ورودی اولیه را برای خود به‌صورت داستانی منسجم و باورپذیر درآورد. سپس بر آن مبنا تصمیم­گیری و عملکرد آتی ما را در همان راستا هدایت می‌کند.

حال تصمیم با ماست که با کدام ورودیِ ذهنی رابطه احساسی برقرار کنیم:

الف– اختیار استخدام شدن یا نشدنم با مدیران و صاحب‌کاران است و من کنترلی بر آن ندارم. آن‌ها بر اساسِ مشخصاتی معین اقدام به انتخاب می‌کنند که من فاقد آن هستم.

ب– آن‌قدر روحیه و ویژگی‌های مثبتم را تقویت می‌کنم که در کار کاملاً مناسبی استخدام شوم. خلاقیت شخصی­ و میل شدید به یادگیری مطمئناً بر استخدام‌کننده تأثیر می‌گذارد پس می‌توانم شانس موفقیتم را چند برابر ‌کنم. (یا موردی مثل این: کسی در این دنیا حواسش به من هست و از من پشتیبانی می‌کند، اگر راه بیافتم دستم را خواهد گرفت.)

 

احساسات را به قالب کلمات درآورید

قرار نیست جملات قسمت (ب) را مثل مانترا (ذکرهایی که راهبان بودایی برای تمرکز و مراقبه دائماً تکرار می‌کنند) تکرار کنید تا معجزه­ای اتفاق بیفتد بلکه می­خواهم توجه شما را به آنچه در ذهن‌تان می­گذرد جلب کنم. در اغلب موارد ذهنیات ما در شکل و قالب احساس هستند و در فضای ناخودآگاهی ما جریان دارند. به همین خاطر فقط نتیجه آن‌ها یعنی حال خوب یا حال بد را حس می­کنیم. ازاین‌رو گاهی لازم است احساسات خود را به زبان کلمات ترجمه کنیم. فرض کنید پس از دومین مصاحبه ناموفق، احساس سرخوردگی یا حتی افسردگی دارید. در این زمان باید با خود کاملاً صادق باشید، کمی خلوت کنید و وقت بگذارید تا بتوانید این حس‌های بدِ خود را به‌صورت چند جمله دقیق ترجمه و یادداشت کنید. افراد بسیار موفق در شروع هر کاری می‌دانند که به‌محض آغاز تلاش و درگیر شدن در مسأله با شکست‌هایی هم مواجه می‌شوند و به‌تدریج شور و علاقه اولیه در آن‌ها کاهش می‌یابد. تا آنجا که در مرحله‌ای به حداقل انرژی و انگیزه خود می‌رسند اما بر اساس آگاهی قبلی که از موضوع دارند در این مرحله دست از تلاش و سماجت برنمی‌دارند و به فعالیت خود ادامه می‌دهند و درست در همین مقطع، نخستین نشانه‌های پیشرفت نمایان شده، روحیه‌شان مجدداً تقویت می‌شود. آن‌ها تدریجاً به موفقیت نزدیک می‌شوند و نهایتاً به نتیجه می‌رسند. درواقع انتظار شکست‌های اولیه تضمین‌کننده پیروزی افراد موفق است. لذا مهم است که با موقتی دانستنِ حس بد و تجربه شکست، احساس بد و مبهم خود را به جملاتی روشن و دقیق تبدیل کنید. جملاتی مثل این‌ها:

  • به اندازه کافی برای پذیرفته شدن خوب نیستم.
  • هرگز از پس مصاحبه برنخواهم آمد.
  • رقبای من آن‌قدر از من قوی‌تر هستند که هیچ شانسی نخواهم داشت.
  • در یک یا چند مهارت فنیِ لازمه شغل اصلاً صلاحیت ندارم.

گاهی لازم است احساسات خود را به زبان کلمات ترجمه کنیم

تأکید می­کنم که باید جمله دقیقی که ترجمه احساس خودتان است را پیدا کنید حتی اگر جمله شما این باشد: من به هیچ دردی نمی­خورم!

 

ویرایش کنید

حال باید این جمله یا جملات را تبدیل کنید به جملاتی واقعی که کمکتان می­کنند شرایط را عوض کنید. جمله­های زیبا و رؤیایی که باوری به آن‌ها ندارید را دور بریزید. مثلاً اگر عامل «خلاقیت» باید جزئی از جمله­ای باشد که می‌خواهید حس و روحیه‌تان را تقویت نماید و به تبع آن تصمیم و عملکردتان را تغییر دهد، باید جایی در اعماق قلبتان واقعاً معتقد باشید که می‌توانید خلاقیت را در شخصیتِ خود رشد دهید. این جملات جایگزین باید جملات خود شما باشد به‌نحوی‌که از قلبتان برآمده و با آن‌ها ارتباط برقرار کنید تا به شما کمک کنند و احساستان را تغییر دهند. حال باید آن‌ها را تبدیل کنید به چیزی شبیه به این: می­توانم هر کاری را یاد بگیرم و با تمرین و ممارست در آن سرآمد شوم. تکرار می­کنم باید جمله­ای خلق کنید که از عمق وجود شما ریشه گرفته و قلباً به آن معتقد باشید. جمله دوست‌داشتنی خود من این است:

شاید کامل نباشم ولی یادگیری و تلاش تقریباً هر نقصی را جبران می‌کند 

 

ذهنیت ثابت در برابر ذهنیت رشد

خانم کارول دووِک از دانشگاه استنفورد سال‌ها به تحقیق در مورد تأثیر باور و ذهنیت افراد روی موفقیت آن‌ها در کار و زندگی پرداخته است. در این تحقیقات افراد به دو دستة  الف) دارای ذهنیت ثابت و ب) دارای ذهنیت رشد، تقسیم می‌شوند.

افراد با ذهنیت ثابت معتقدند توانایی‌های آن‌ها در اصل ثابت است. مثلاً سخنور خوبی هستند یا در ریاضیات استعداد متوسطی دارند و ممکن است در این مهارت‌ها کمی بهتر یا بدتر شوند اما این توانایی‌ها اصالتاً در وجود آن‌ها به ودیعه نهاده شده و کنترل چندانی بر آن ندارند. چنین افرادی معمولاً از رقابت دوری می‌کنند و نقاط ضعف و قوت خود را برخاسته از شخصیت خود می‌دانند.

برخلاف آن‌ها افرادِ دارای ذهنیت رشد، معتقدند توانایی‌ها مثل عضلات هستند و با تمرین می‌توان آن‌ها را قوی‌تر کرد؛ یعنی مثلاً با تلاش پیگیر می‌توان در یک مهارت فنی یا فردی بهتر شد. این ذهنیت باعث می‌شود آن‌ها با وجود خطرِ شکست، اهل مبارزه و پذیرای رقابت باشند. نتیجه این تحقیقات روشن است: اگر می‌خواهید به بالاترین ظرفیت خود برسید لازم است ذهنیت رشد داشته باشید.

خانم دووِک در کتاب برجستة خود به نام «ذهنیت» (Mindset) نحوه تأثیر این دو ذهنیت را بر عملکرد قهرمانان المپیک، اساتید موسیقی و مدیران کسب‌وکار بررسی کرده است. خبر خوب اینکه همین تحقیقات نشان داده است افرادِ با ذهنیت ثابت می‌توانند بیاموزند که ذهنیت رشد داشته باشند. (به نقل از «راهنمای فیل‌سواری» یا «کلید را بزن» اثر چیپ و دن هیث)

وقت اکتشاف است! 

حال جملات بد و جایگزین‌های آن‌ها را کنار بگذارید؛ اگر کارتان را درست انجام داده باشید، حتماً حس­تان خوب و سازنده است و دیگر تصمیم ندارید از پیش بازنده هیچ رقابتی باشید. مکرر پیش آمده که مهندس جوانی توسط آشنایان برای استخدام به من معرفی شود. در اغلب موارد با مطالعه رزومه فرد و صحبت با وی پس از ارائه چند راهکار، مدتی بعد شاهد ورود مهندس تازه­کارمان به دنیای پروژه و شغل متناسب با علاقه و تخصص وی هستیم. زمان آن است که چند دقیقه‌ای وقت بگذارید و جمله‌ای جایگزین برای باور غلط سوم از عمق احساس و ذهنیت جدید خود کشف و استخراج کنید. جمله‌ای که هر بار آن را به یاد می‌آورید اشتیاق شما شعله‌ور شود!

نویسنده : سعید حدادی


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *