فارغ از میزان تجربهٔ شما در نویسندگی، همیشه پیدا کردن یک ایدهٔ خوب میتواند چالشبرانگیز باشد. چه یک نویسنده تازهکار باشید و چه در حال آغاز چندمین اثر خود، دریافت الهام و ایدههای تازهای که برای خلق یک کتاب ماندگار و پروژه جدید به آنها نیاز دارید واقعاً دشوار به نظر میرسد.
بهترین ایدههای کتاب از درون نویسنده برمیخیزد.
در این نوشتار ۴۲ روش برای الهامبخشی به نویسندگان آمده است و صد البته روشهای یافتن ایده و داستانهایی که متن شما را کامل یا کتابتان را پرفروش کند بسیار زیاد و متنوع است و میتوان و باید به آنها در زمان و مجالی مناسب پرداخت…
نگارنده، خود فراز و فرودهای خلاقانه بسیاری را تجربه کرده است و از آنجا که گهگاه پیدا کردن ایده و خلق مطلب، مرا نیز دچار مشکل میکند، فهرست جامع روشهای بالقوهٔ ایدهیابی را در اینجا آوردهام که شخصاً به هنگام خشکطبعی و فقدان ایده و مطلب به آن مراجعه میکنم.
این فهرست طی سالها با استفاده از ایدههای نویسندگان با ذوق و داستانپردازان مورد علاقهام همچون تیم فریس، دن کارلین، الکس بلومبرگ و دیگرانی که خالق برخی از پادکستهای پویای مورد علاقهام بودهاند، بلندتر شده است. این تکنیکهای شگرفِ یافتن ایدههایی برای نوشتن، حاصل بیرون کشیدن خودم از منطقه راحتی شخصی (کامفورتزون) است که با تجربیات تازه، جستجوهای متعدد در زمینه علاقهمندیهایم، آزمودن سبکهای متعدد زندگی (لایفاستایل)، تعمق در افکار و رؤیاها و روشهای گوناگون دیگر حاصل شده است.
برای مثال من میتوانم بیوقفه و خستگیناپذیر دربارۀ اشتباهات ریز و درشتی مطلب بنویسم که کارآفرینان در راه اندازیِ نخستین کسبوکارشان غالباً به دام آنها میافتند. شاید این امر مرا کاملاً اقناع نکند، اما به این موضوع بسیار اهمیت میدهم و دوست دارم به دیگران نیز کمک کنم تا از دردناکترین اشتباهاتی که خودم مرتکب شدهام، اجتناب کنند. این تمایل، تواناییام را برای نوشتن مطالب متعدد در مورد پیچیدگیهای راهاندازی یک کسبوکار جدید تقویت میکند.
حال پرسش این است که چه چیزی شما را همینگونه برمیانگیزد تا چیزی بنویسید؟
هرچه که هست، آن موضوع را بدون محدودیت و خودسانسوری بیابید و در مورد آن شروع به نوشتن کنید تا جایی که واژههایتان از دامنۀ صفحات فراتر روند. در ابتدا به هیچ وجه ایده خود را قضاوت نکنید، بعداً برای ساختاربخشی به محتوا فرصت خواهید داشت.
این ایده، خالق بسیاری از بهترین پُستهایی بوده است که در وبلاگها منتشر کردهام و بعداً هر زمان که فرصتی دست دهد به آسانی میتواند به ایدهٔ یک کتاب بدل شود.
این استراتژی توسط تارا جنتیل در دوره چطور یک کتاب الکترونیک بنویسیم و منتشر کنیم، تدریس میشود.
تصور کنید چه داستانهایی برای تعریف کردن داشتید اگر مانند «اوان مک گرگور» و «چارلی بورمان» سفری بیست هزار مایلی را با دوچرخه و از خلال دوازده کشور و نوزده نصفالنهار به پایان برده بودید! البته این دو، افراد مشهوری بودند که برای جمعآوری کمکهای خیریه زمان زیادی گذاشتند. اما احیاناً اگر شما هم فردی عادی مثل من باشید، نمیتوانید به یک سفر یکصد و پانزده روزه آن هم بدون دریافت پول کافی بروید. با این وجود کارهای قابلتحسینِ بسیارِ دیگری در مقیاس کوچکتر هست که بتوانید انجام دهید و در نهایت ارزش مکتوب شدن داشته باشند. مثلا میتوانید طی یک سال دور تمام استانهای کشور سفر کنید یا یک رکورد جهانی را (در هر زمینهای) بشکنید و سپس درسآموختههای خود را با خوانندگانتان به اشتراک بگذارید.
این روش به ویژه در مورد موضوعات ویژه بسیار خوب عمل می کند. با نوشتن پستهای وبلاگ در مورد آنچه که به آن علاقهمند هستید میتوانید دنبالکنندگان وفاداری بیابید. وقتی که یک کتابخانهٔ با کیفیت از پُستهای مختلف در آن موضوعِ ویژه داشته باشید، میتوانید آنها را به صورت یک کتاب مدون کنید. فلیپ سندیفر یکی از طرفداران سریال علمی/تخیلی «دکتر هو» است که از تلویزیون بریتانیا پخش میشود. وی طی ۵۳ سال پخش این برنامه در مورد هریک از داستانهای «دکتر هو» مقالهای نوشت (بیش از ۸۰۰ مقاله!) و سپس این پستهای وبلاگی را در قالب چندین کتاب جمعآوری کرد.
چه بخواهید به روش رایج نشر، کتاب خود را منتشر کنید و چه از طریق نشر شخصی (مثلاً در سایتهایی نظیر آمازون)، این یکی از بهترین راههای نوشتن کتاب در یک بازهٔ زمانیِ واقعبینانه و فارغ از فشارهای بیمورد است.
میدانستید از هر چهار آمریکاییِ ۱۲ تا ۵۴ ساله یک نفر به پادکست گوش میکند؟
خوشبختانه در ایران نیز تعداد علاقهمندان به پادکست به سرعت در حال افزایش است. پادکست موردعلاقۀ نگارنده، Hellitalk است.
به طور دقیقتر و بر اساس اعلام «جای بیر» از مؤسسه «کانوِنس اند کانوِرت» که با همکاری مؤسسه «ادیسون ریسرچ» در این زمینه تحقیق کردهاند: در آمریکا هر ماهه کسانی که پادکست گوش میدهند درست به همان اندازۀ کسانی است که از توئیتر استفاده میکنند!
یکی از محبوبترین فرمهای پادکست، دعوت از یک فرد جالب و انجام مصاحبه با وی است. «لوئیس هاوس»؛ کارآفرین و مربی برنامههای زندهٔ خلاق، کتاب پرفروش خود «مدرسهٔ عظمت» را که در لیست بهترینهای نیویورک تایمز قرار گرفته است دقیقاً به همین روش نگاشت. او در این کتاب تجربیاتی را که از مصاحبه با صدها فردِ خلاق جهان کسب کرده بود به اشتراک گذاشت.
اگر ایدهای برای یک کتاب دارید اما مطمئن نیستید که آیا این کتاب پس از چاپ در بازار مشتری مورد انتظار را خواهد یافت یا نه، شاید بهتر باشد پیش از چاپ کتابِ اصلی با یک ایبوک کوتاه، بازار را محک بزنید. اگر از برخورد مخاطبین با کتاب الکترونیک کوتاه خود پاسخهای مثبتی گرفتید، اعتماد به نفس کافی برای تعمق بیشتر روی مطلب و انتشار یک کتاب کامل به دست خواهید آورد.
در مقاله چطور یک کتاب الکترونیک بنویسیم و منتشر کنیم، این استراتژیِ اعتبارسنجی پیش از چاپ را به تفصیل شرح خواهیم داد.
اگر اندیشیدن به نوشتن یکبارهٔ کتابی کامل برای شما هراسانگیز است، یک گزینهٔ بسیار واقعگرایانه این است که کتاب خود را به بخشهای کوچکتری تقسیم کنید و هر بار یکی از این بخشها را منتشر کنید. شاید حس خوبی پیدا کنید اگر بدانید «چارلز دیکنز» نخستین رمان خود با نام «یادداشتهای پیکویک» را بهصورت یک سری از داستانهای کوتاه دقیقاً با همین روش در قرن نوزدهم به تحریر در آورده است!
امروزه انجام چنین کاری با بهرهگیری از اینترنت و بسترهای وبلاگنویسی بسیار ساده شده است. بهعنوان برتریِ این روش نسبت به انتشارِ یک جای کل کتاب، میتوان این نکته را برشمرد: شما فرصت خواهید داشت حتی سبک نوشتاریِ خود را بر اساس بازخوردهایی که دریافت میکنید در فصلهای بعدی اصلاح کنید.
دوستان شما مخاطبانی نزدیک و در دسترس هستند. از آنها بپرسید دوست دارند راجع به چه مواردی بخوانند و مطمئن باشید افراد زیادی با علایق مشابه آنها وجود دارند. کتاب خود را با این دیدگاه بنویسید که دوستان شما مخاطبانِ هدفتان هستند. البته اگر نسخه اولیه کتاب چندان استاندارد و مقبول نباشد مسلماً نمیتوانید روی دوستان خود به عنوان منتقدان جدی و نکتهسنج حساب باز کنید. پس باید مطمئن شوید در مورد نسخهٔ ابتدایی، بازخوردهای صادقانه و حتی سختگیرانهای از افراد واجد شرایط خواهید گرفت و نه صرفاً تعریفهایی که دوستان برای خوشایند شما بر زبان خواهند آورد.
ما امروزه تلفنهای همراهمان را همه جا با خود میبریم لذا ثبت یادداشتهای سریع از اتفاقات خندهدار در طول یک هفته، کارِ چندان مشکلی نیست. اینکه حواستان باشد دلیل هر واقعهای که شما را به خنده واداشته یادداشت کنید، شاید کمی چالشبرانگیز باشد اما میتواند منبعی غنی از مطالب برای قطعهٔ بعدیِ نوشتار شما فراهم کند. سعی کنید هر بار که به خنده افتادید این سه مورد را ثبت کنید تا از آن به عنوان الهام اولیه یک کتاب خام بهره ببرید: چه کسی باعث خندهٔ شما شد، چرا خندیدید و کل این موضوع چه حسی در شما به وجود آورد.
من این کار را در قالب یک مجله کوتاه انجام دادهام که بعدها به یکی از مطالب مورد علاقهام برای مطالعه مجدد تبدیل شد.
این مورد هم به سادگی میتواند بخشی از روش قبلی باشد، اما من دریافتهام که معمولاً توسعه بخشیدن به تنها یک مورد نادر که در گذشته شما را به صورت هیستیریک به خنده واداشته میتواند بسیار اثرگذارتر باشد. از نگاه من خنده نشانهای است از داستانی که حقیقتاً عالی و معمولاً بسیار همهگیر است. البته اغلب ممکن است مواردی که شما را بیشتر به خنده انداختهاند باعث دستپاچگیتان هم بشوند و شاید نقل آن از سیاست به دور باشد، با این وجود هرچه داستان عجیبتر و مضطربکنندهتر باشد، احتمال این که ایده کتاب شما مخاطب را جلب نماید بیشتر میشود.
یکی از غریبترین خصایل انسانی که تاکنون مشاهده کردهام این است که ما مجذوبِ خواندن، تماشا کردن و مصرفِ داستانهای دردناکی هستیم که نشان میدهد مردم چطور در زندگی بر مصائب خود غلبه کردهاند.
شما تلاش میکنید داستانی در مورد نگرانکنندهترین تجربیاتتان بیان کنید، اما از آن سو احتمالاً مردم از شنیدنِ اینکه چطور از خلال شرایط اسفبار و شکستها عبور کردهاید و آنچه از این شرایط آموختهاید، بهره میبرند.
آیا تا کنون استادی داشتهاید که تأثیری ماندگار روی زندگی شخصی یا شغل شما گذاشته باشد؟
شاید این فرد بهترین معلم مدرسهٔ شما، مربی دوران جوانی، مشاور تجاری و یا حتی دوستی مسنتر از خودتان یا یکی از اعضای خانوادهتان باشد. در این مورد که آنها چطور بر زندگی شما اثر گذاشتهاند و درسهای ویژهای که آنها در نهاد شما حک کردهاند بیاندیشید و کتابتان را برای قدردانی به آنها تقدیم کنید. قدرشناسی هم مسری است و این قالب به طرزی باورنکردنی ایدهٔ کتاب را قدرتمند میسازد.
آیا در شهر یا روستایی جذاب و پر جنبوجوش زندگی میکنید؟ مردم عاشق شنیدن داستانهایی راجع به افراد جالب از مکانهایی جذاب هستند. این ایده برای نوشتن کتاب بهویژه اگر از پیش در استفاده از دوربین عکاسی مهارت داشته باشید بسیار انگیزهبخش است.
آیا اخیراً در مناطق و چشم اندازهای شهری بودهاید؟ تقاضای زیادی برای کتابهایی با ظاهر جذاب که شامل عکسهای زیبای شهری و داستانهایی که به شرح قصهٔ پشت هر تصویر میپردازد وجود دارد.
مردم عاشق یادگیری در مورد سرگرمیها هستند.
چه شما اهل تزئین کیک باشید یا پاتیناژ و یا در ماهیگیری با قلاب تبحر داشته باشید، این امکان برای شما هست که دانش خود را با دیگرانی که همین علاقهمندی را دارند به اشتراک بگذارید. برای مثال من بهعنوان یک فریلنسرِ زبردست که تولید محتوا میکند، میتوانم ساعتها بنشینم و با جزئیات مفصل در مورد آنچه اخیراً آموختهام بنویسم.
اغلب میتوانید کتابهای مربوط به مهارتهای سرگرمی را به کسانی بفروشید که اتفاقاً چندان هم اهل مطالعه نیستند. حتی غیرکتابخوانها هم به ویژه وقتی بتوانند از مهارتهای جدیدِ خود پولسازی کنند، تمایل دارند سرگرمیهای خود را بهبود بخشند.
شما میتوانید از نگاه یک هوادار، در مورد خواننده، نوازنده یا آهنگساز مورد علاقهتان بنویسید.
شاید در یکی از کنسرتهای آنها حضور داشتهاید و بتوانید راجع به تجربه خود قلم بزنید. اگر یک کلکسیون جالب موسیقی دارید شاید انتخاب خوبی باشد که راجع به ترانهها و پیامهایی که در پس آنهاست، دست به نوشتن بزنید. این امکان را دارید که به متن ترانهها مراجعه کنید و ببینید آیا به شما الهام کافی میدهند تا در مورد آنچه در پسِ واژههای آنها نهفته است بنویسید؟
این مثال را ببینید: در همین لحظه من در حال گوش دادن به ترانهٔ «شادی ارزانی تمام دنیا» اثر گروه «تری داگنایت» هستم. قسمتی از متن ترانه به این شرح است: «به تو می گویم اگر من شهریار این جهان بودم چه می کردم… تمام خودروها و بارها و جنگها را به دور میافکندم.»… حتی از همین یک سطر ساده هم تاثیری کامل برای یافتن ایده احتمالی یک کتاب در مورد سیاست در آمریکا به من الهام میشود. در دههٔ شصت و هفتاد گروههای موسیقیِ بسیاری ظهور کردند که با اشاعهٔ صلح و برابری، تأثیر شگرفی بر فرهنگ جامعه آمریکا گذاشتهاند. کشف ارتباط و همبستگی بین تغییرات مثبت اجتماعی در خلال آن سالها و موسیقی مثبتی که به شدت محبوب شد، مسلماً خواننده را به تکاپو وا میدارد.
اکثر ما توشهای بزرگ از تجربهٔ زندگی اندوختهایم. کتابهای بسیاری نگاشته شده و در آنها آموزشهایی راجع به حرفهای که نویسنده در آن صاحب تجربه است ترسیم شده. آیا به اندازه کافی در شغلی بودهاید تا بتوانید یک سریِ آموزشیِ جذاب برای خوانندگان بالقوه بنگارید؟ یا چیزی به خواننده بیاموزید تا آهنگ پیشرفت او را در همان محیط شتاب دهد؟ من دقیقاً همین کار را با شرح مرحله به مرحلهٔ سفر شغلیِ خود طی تبدیل شدن به یک فریلنسر در دنیای بازاریابی محتوا انجام دادهام و یک سری از پُستها با عنوان چطور یک کسبوکار فریلنسری آغاز کنیم، نوشتهام که خوانندگان بسیاری داشته است.
هر مشکل یا مطلب مهمی را که میتوانید در صنعت خود بررسی کنید، شناسایی و راهحل خردمندانهای برای آن پیشنهاد دهید. اگر خودتان شخصاً این راهحلها را آزمودهاید که چه بهتر! به ویژه اگر راهحلهای عملی و مقرون به صرفهای یافتهاید که کمک میکند جایگاه خود را به عنوان یک متخصص تثبیت کنید. این یکی از اولین و اصلیترین دلایلی است که افراد را وادار به نوشتن کتابی میکند.
بدون شک اگر در یکی دو سال اخیر گشت و گذاری در فیسبوک و یوتویوب داشتهاید، به ویدئوهایی با موضوع کارهای خیرخواهانه تصادفی مردم برخوردهاید که مثل ویروس منتشر شدند. البته انتشار داوطلبانه آنها توسط مردم به دلیل خوبی رخ داد: نتیجه ترویج اعمال خیرخواهانهٔ تصادفی میتواند الهام بخش سایر مردم جهان برای اشاعهٔ نیکی باشد. در حالیکه جراید به صورت گسترده به دنبال اخبار ناگوار هستند، هنوز هم به طور فزایندهای نیاز است مردم راجع به از خود گذشتگی بیاموزند و به آنها یادآوری شود که انسانهای نیک منش بسیاراند، هرچه خلاقانهتر بتوانید این ایده را درشکل یک اثر هنری واقعی به مضمون یک کتاب ترجمه کنید.
سفر روش دیگریست برای کسب تجربهای نو. مایکل پالین خود را به این شیوه بازیابی کرد که از نقشآفرینی در کسوت عضوی از گروه کمدی مانتی پایتون به یک فیلمساز و سفرنامه نویس تبدیل شد. شاید مثل او آنقدر منابع و امکانات نداشته باشید که بخواهید زندگی خود را وقف سفر کنید، با این وجود مطمئنم هرچقدر هم سفر شما ساده و بیآلایش باشد بازهم میتوانید با تشریح تجربیات و درسآموختههای خود کتابی بیافرینید. برای شروع سبک زندگی مبتنی بر سفر به این پست شنون اُ دانل مراجعه کنید. او زندگیاش را در سفر میگذراند و یک فریلنسر دورکار است.
آیا شخصاً فرصت برگزاری کارگاه یا تدریس در کلاس یا سخنرانی در مورد موضوعی خاص را داشته اید؟ این موضوع میتواند یک زمینهٔ مرتبط با کتاب یا مبحثی باشد که شما از نگاه دیگران در آن آگاه و صاحب نظر هستید. در این صورت احتمالاً، اگر سخنرانی صرفاً بداههگو نباشید، متن سخنرانی و تدریس خود را از پیش آماده کردهاید یا منابعی را گرد آوردهاید که میتوانند به آسانی شالودۀ یک کتاب را برای شما بسازند. این کتاب به نوبهٔ خود باعث افزایش مخاطبین و احتمالاً منجر به افزایش دستمزد شما به عنوان یک سخنران و مدرس حرفهای نیز خواهد شد.
اطلاعات بسیاری از طریق یک آموزش ویدئویی ارائه میشود و معمولاً این آموزشها به ندرت به صورت متن و کتاب در جای دیگری نوشته میشوند. اگر ویدئوهایی را که دارید به متن تبدیل کنید و هر جا احساس خلاء کردید، کمبود اطلاعات را از منابع دیگر جبران کنید و به متن نهایی خود انسجام و یکپارچگی خوبی ببخشید، میتوانید با این روش ساده و کاربردیِ ایدهیابی، مخاطبین تازهای پیدا کنید. البته مجبور نیستید تمام این کار را خود به عهده بگیرید و میتوانید با استفاده از فریلنسرها (مثلا از طریق وبسایتهایی مثل پونیشا) آن را برونسپاری کنید.
اگر تاکنون به معمولترین سؤالاتی که مردم به صورت روزانه یا هفتگی از شما میپرسند توجه نکردهاید، الان زمان خوبی است که این پرسشها را ثبت کنید!
هرگاه کسی سؤالی از شما پرسید آن را یادداشت کنید. پس از مدتی میتوانید سؤالات تکراری را ببینید. اگر دوستان یا همکاران در جستجوی پاسخهای شما از مباحث تخصصی هستند، به احتمال زیاد ممکن است افرادِ بسیارِ دیگری هم جویای همان پاسخها باشند.
من موفقترین پُستهای وبلاگم را به همین روش نوشتهام. هر روز در وبسایتم بازدیدکنندگانی داشتم که از من میخواستند ایدههای کسب و کار را با آنها به اشتراک بگذارم برای همین فهرست جامعی ساختم که شامل بیش از یکصد عدد از بهترین ایدههای کسب و کار بود. این پست طی سال گذشته به هزاران نفر کمک کرده است.
این روش حتی برای یک خانم خانهدار هم قابل بهکارگیری است. کدام سؤالات است که همواره فرزندانتان از شما میپرسند؟ این ایدهای عالیست برای کتابهایی با موضوع ساختن چیزهای بامزه، موضوعات آموزشی و هرچه که به بچهها مربوط میشود.
اگر هم خودتان در حال حاضر نمیتوانید پرسشهای زیادی پیدا کنید میتوانید به سایتهایی مثل Quora مراجعه کنید و ببینید در حوزهای که به آن علاقه دارید، کدام سؤالات با درجهٔ خوب ارزیابی شدهاند، سپس سراغ سؤالاتی بروید که حس میکنید به اندازهٔ کافی برای پاسخ به آنها تبحر دارید.
از اینجا دومین بخش فهرست ایدههای نوشتن کتاب آغاز میشود…
شاید در حال حاضر آنچنان که پیش از این در دومین مورد همین فهرست گفتم، امکان انجام یک کار بزرگ و برجسته را نداشته باشید اما خوب است بدانید همچنان علاقهمندی بسیاری به کتابهایی وجود دارد که در آنها نویسنده، روند دقیق و نتایج آزمودن مرزهای توان فیزیکی خود را شرح میدهد.
مثلاً اگر شما ورزشکاری حرفهای در سنین میانسالی هستید ولی بدون روال و نظم خاصی به تمرینات ورزشی میپردازید، خود را برای آمادگی جهت شرکت در یک مسابقهٔ دو ماراتن محک بزنید و در کتاب خود مراحل پیشرفتتان را در این فرآیند به طور دقیق بررسی کنید. یا شاید در شرایط فیزیکی دلخواهتان نباشید و ترجیح میدهید به میزان قابل توجهی وزن کم کنید. دوباره محدودیتهای بدنی خود را با آزمودن رژیم غذایی و انجام تمرینات ورزشی به چالش بکشید. در نتیجه افراد دیگری نیز که به دنبال ایجاد همین تغییرات در خود هستند میتوانند از تجربیات شما بهرهمند شوند.
چه کسی گفته است که کتاب، صرفاً باید از متن تشکیل شده باشد؟!
کتابی بنویسید که متکی به تصاویر، گیفها (GIFs)، کلیپهای ویدئویی و سایر محتواهای رسانهای باشد. اگر کتاب الکترونیک خود را به صورت نشر شخصی، انتشار دهید. این روش کاملاً قابل اجرا است. خلق یک کتاب واقعی مولتیمدیا به تنهایی، ایدهٔ شما را از سایر ایدهها متمایز میکند.
آیا جزء آن دسته از افراد هستید که در زندگی روزانهٔ خود یک روند ثابت دارند؟ من که اینطور هستم! خود را با ایجاد یک تغییر بزرگ در روتین روزانهتان به چالش بکشید و مشاهده کنید که چطور تمام روزمرگیهای شما دستخوش دگرگونی میشود. ساعت خوابیدنتان را تغییر دهید، پس از برخاستن مدیتیشن کنید، به جای سه وعدهٔ بزرگ، شش وعده کوچک غذا بخورید، روش سفرهای روزانه خود را عوض کنید و به طور جدی روزی دو مرتبه ورزش کنید. شما میتوانید خود، موضوع داستان مستندتان باشید و کتابتان نتایج این آزمایشها باشد.
آیا شما هم عطش یادگیری دارید؟ یک ماه را صرف آزمودن کلاسها و دورههای کاملاً متنوع و متفاوت کنید. میتوانید کلاسهای ورزشی مختلف، روشهای متفاوت آشپزی، مهارتهای کسبوکار، نویسندگی، نقاشی و طراحی را امتحان کنید.
فهرست کلاسهایی که میتوانید در آنها شرکت کنید به اندازهٔ قوهٔ تخیل شما طولانی است!
به عنوان نقطهٔ شروع، برخی از دورههای رایگان آنلاین و مورد علاقۀ مرا که با حضور مستقیم برگزارکننده تشکیل میشود بررسی کنید: CreativeLive ، Saylor Academy و Open culture.
سپس در مورد اینکه بعد از یک ماه گذراندن کلاسهای مختلف چه حسی داشتید شروع به نوشتن کنید. آیا مطالب زیادی آموختهاید یا اینکه تنها به هر موضوع گریزی زدهاید؟ فکر میکنید بتوانید علاقهمندی جدیدی پیدا کنید که ایده کتاب آتی شما از دل آن برآید؟
آمریکاییهای بزرگسال به طور متوسط بیش از روزی ۴.۷ ساعت را با گوشیهایشان مشغول هستند. بخش عمدهای از این زمان صرف چک کردن فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام، پینترست، اسنپچت و سایر رسانههای اجتماعی میشود. از نگاه بسیاری از مردم، رسانههای اجتماعی بخشی حیاتی از زندگی روزمرهشان شده است. این کار به نخستین اقدامِ هر روز صبحِ ما و آخرین فعالیتِ شبهنگاممان پیش از خواب بدل شده است. برای یک دوره، خود را از این عادت خلاص کنید و آنگاه راجع به این تجربۀ خود بنویسید. آیا دچار سندروم محرومیت (علائم ناشی از ترک ناگهانی یک اعتیاد) شدید؟ غیبت شما به عصبانیت دیگران منجر شد؟ آیا کار دیگری را در وقتِ آزاد شده جایگزین حضور در رسانههای اجتماعی کردید؟
تقریباً به هر بخش فضای مجازی که نگاه کنید فردی در حال تبلیغ یک رژیم غذایی یا مجموعهای از حرکات ورزشی است، مثلاً یک رژیم با GI پائین (گلایسمیک ایندکس یا اندیس قندی)، رژیم با کربوهیدرات پائین، رژیم چربیسوز، برنامههای رژیمهای کاهش وزن، رژیمهای افزایش وزن، رژیمهای کمتراکم یا پُرتراکم و موارد متعدد دیگر که میتوان به این فهرست افزود مثل رژیم دکتر کرمانی، رژیم کانادایی، رژیم پروتینی، رژیم شیر، رژیم دو وعدهای، رژیم سمزدایی و سایر خلاقیتهای هموطنان عزیزمان…
برنامه تغذیه و ورزش شخصی خود را بیازمایید یا این که اصلاً رژیمِ مناسب خود را خلق کنید؛ (نظیر کاری که دوستم عانگع اصلانیان در مدرسهٔ فیتنس انجام داد) چه موفقیتآمیز باشد و چه به شکست بیانجامد. آیا از ایجاد یک تغییر وزن مثبت، نتیجه گرفتید؟ با دیگران در میان بگذارید و مطمئن باشید عدۀ زیادی مشتاق خواندن و شنیدن هستند!
یک آزمون شایسته برای هر نویسندهای این است که ببیند چقدر خوب میتواند راجع به مبحثی بنویسد که مطلقاً هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارد. با یک مقالهٔ هزار کلمهای شروع کنید و اگر توجه شما را برانگیخت، به تحقیق و جستجوی بیشتر بپردازید و بررسی کنید که آیا این موضوع میتواند یک ایدهٔ پایدار برای خلق کتاب ماندگار شما باشد یا خیر. اگر خوشاقبال باشید شاید خود را عاشق موضوعی بیابید که هیچگاه قبلاً سری به آن نزده بودید. حتی شاید تحقیق و جستجوی شما به یک علاقهمندی جدید منتهی شود و بذر آغاز یک کسب و کار جدید را در آن حوزه بکارد.
تاریخِ عامه عبارت است از مطالعهٔ گذشتهٔ زندگی مردم عادی. انسانها عاشق تاریخ زندگی افراد هستند، حتی دربارۀ مردمی کاملاً عادی مثل خودشان.
اگر در تاریخچهٔ خاندان شما حکایتهای فوقالعادهای هم به چشم نمیخورد و قادر نیستید قطعاتی جذاب از اطلاعات مربوط به اجدادتان کشف کنید باز هم مخاطبان بسیاری از میان بستگان خود برای مطالبی که خلق میکنید خواهید داشت اما اگر مطلبی راجع به گذشتگان خود کشف کنید که حقیقتاً جذاب باشد، به واسطهٔ آن تعداد خوانندگان محتمل شما به مراتب بالاتر هم خواهد رفت.
در مورد موضوعی بیندیشید که عمیقاً به آن علاقه دارید.
آیا کتابی هست که آرزو میکردید در آن مورد وجود داشته باشد اما هنوز نگاشته نشده است؟ آیا هیچ شکاف و خلاء مشهودی در بازار وجود دارد که دانش شما بتواند آن را پر کند؟ موردی هست که همیشه دوست داشتهاید در مورد آن بیشتر بیاموزید اما هرگز نتوانستهاید اطلاعات موثق بیشتری در موردش پیدا کنید؟ بسیار خب، چنین موردی یک ایدهٔ عالی است برای نوشتن کتاب جدید. شعلهای برافروزید و همان کسی باشید که پویش و کتابی با همان اطلاعاتی که خود به دنبال آن هستید خلق میکند.
شرط میبندم اگر نویسندهاید، یک کتابخوان پر و پا قرص و طالبِ همیشگیِ محتواهای آموزشی نیز هستید. حتماً کتاب، پادکست و فیلمهای مورد علاقهای دارید و حتی شاید برخی از فصول کتابها یا بخشی از متن آنها را به طور ویژهای تحسین میکنید. این بخشها را دوباره مطالعه کنید و ببینید آیا الهام کافی برای ایجاد جرقهٔ خلق مطلب تازهای در آن باره به شما میدهد؟ یا شاید بتوانید با توسعه دادن مضمون همان بخش محبوب، کتابی کامل و مستقل بیافرینید.
موفقترین انسانها هم ناکامیهای متعددی در مسیر پیروزی نهایی خود تجربه کردهاند. آنها به این شکستها به عنوان فرصتهای یادگیری نگریستهاند. نوشتن در مورد تلخترین روزهایی که از سر گذراندهاید میتواند به شما تجربهای پالاینده و فرصتی برای ژرفنگری در وجود خویش ببخشد. بر یافتن راهحلهای بالقوهای تمرکز کنید که طی آن دورانِ دشوار به آنها دست یافتهاید و یا روشهایی که دیگران را از دچار شدن به همان شکستها بازدارد. به این ترتیب به سرعت خوانندگان وفاداری خواهید یافت که جویای آموختن از شما خواهند بود.
خیلی از مردم بیشتر عمرشان را صرف حسرت خوردن بابت تصمیماتی که هرگز نگرفتهاند میکنند… ای کاش کارمندی را، برای شروع کسب و کار خودم رها کرده بودم؛ کاش قبل از اینکه شغل ثابتی انتخاب کنم چند سال دور دنیا را میگشتم؛ اگر در زمان مناسب، پدر شدن یا مادر شدن را انتخاب کرده بودم امروز زندگیم چطور بود؟… پرداختن به بزرگترین حسرتهای زندگی به شما فرصتی برای پیش رفتن میدهد و ایدۀ بسیار انگیزانندهای برای کتابی است که مردم آن را عمیق و ریشهدار ارزیابی خواهند کرد. این یکی از دیگر شرایطی است که طی آن فرآیندِ نگاشتن به شما کمک میکند تا ویژگیهای بالقوهٔ دیگر خویش را بیابید و در عین حال وجود خویش را از نو بنا کنید.
این که بخواهید از توفیقات خود تجلیل کنید و به شرحِ ماوقع آن بپردازید مسلماً هیچ ایرادی ندارد. سیل فزایندهٔ فروش کتابهای اتوبیوگرافیِ به اصطلاح سلبریتیها نشان میدهد که داستانهای موفقیت افراد تا چه اندازه میتواند محبوب باشد. و این البته زمانی مفید و ارزشمند است که با توصیههایی انجامپذیر و هدایت مخاطبان به سمت تکرارِ همان نتایج و موفقیتها همراه باشد. شاید شما بتوانید به خوبی انگیزهبخش سایرین در طی کردن همان مسیر باشید. چنین کتابی به شما فرصت دیگری نیز میدهد تا برای خود به عنوان یک کارشناس خبره در حوزه تخصصیتان برندسازی کنید.
این پرسش برای خود من روشی مثبت جهت دروننگری بوده است. این سؤال الهام گرفته از پرسشی است که «تیم فریس» در یکی از پادکستهایش از صدای میهمان خود پرسید و من نیز به شخصه در مصاحبههایم با کارآفرینان مطرح میکنم. این پرسش به شما فرصت میدهد تا از نزدیک به داشتههای کنونی خود نگاهی بیاندازید و برای خود معیّن کنید مهمترین کاری که باید در حال حاضر انجام دهید چیست. با نوشتن در این باره و انتشار آن، خود را در برابر عموم متعهد میکنید و همین امر به شما انگیزهای جدید میبخشد تا مسیری را که ترسیم کردیدهاید تا انتها بپیمائید. مستند کردن این فرآیند پیش چشم همهٔ مردم دنیا میتواند بهرهای عظیم به سایر افرادی که جویای همان تغییر و پویش هستند برساند.
این ایدهٔ منحصر به فرد به شما فرصت میدهد اثری به واقع داستانپردازانه خلق کنید. تمام مفاهیم قبلی و باورهای از پیش پذیرفتهٔ خود را کنار بگذارید و فارغ از هر قضاوتی به قلم خود اجازه نوشتن بدهید. آیا ممکن بود دلباختهٔ این غریبه شوید؟ پس از این دلدادگی احتمال آن میرفت که دریابید او خویشاوند گمشدهای در سالهای دور بوده باشد که وی را هنگام تولد در بیمارستان به سرقت برده بودند و حالا پس از سالها دوباره او را یافتهاید؟ با بهرهگیری از تخیل خود میتوانید احتمالات بیپایانی بیافرینید و حول آنها داستانپردازی کنید.
اگر آنقدر خوششانس هستید که رؤیاهای شبانهتان را از یاد نمیبرید، گنجی از افکار خیالگونه دارید که میتوانید از آنها به طور نامحدودی برای آفرینش کتابتان ایدهیابی کنید. مطمئن شوید که همواره کاغذ و قلمی نزدیک بستر دارید یا تلفن همراه خود را برای ضبط صدا مهیا کنید تا بتوانید به محض بیدار شدن محتوای رؤیاهای خود را ثبت کنید. طی روز دوباره به صوت یا نوشتههای خود سر بزنید و ببینید آیا باعث افروختن جرقهای برای ایدهٔ منحصر به فرد کتاب خواهند شد؟
چه داستانهای تاریخی واقعی و چه قصههای غیر واقعی در بستر یک رویدادِ واقعی، فرقی نمیکند؛ همیشه عطش زیادی برای حکایتهایی که با چشمانداز و سیاقی نو روایت شود وجود دارد. حتی نیازی نیست که یک دورهٔ تاریخی مشهور و شناختهشده را انتخاب کنید. چه بسا سادهتر است که یک واقعهٔ بکر تاریخی محلی را با مخاطبین کمتر، ولی علاقهمندتر، پیدا کنید.
این ایده به شما فرصتی دیگر برای به جولان درآوردن تخیلتان میدهد. مثلاً: چه میشد اگر آدولف هیتلر به عنوان یک هنرمند به توفیق میرسید و هیچگاه وارد نظام نمیشد؟
شما میتوانید احتمالهای بیشماری را تا پایان پیش ببرید اما فقط بر چند مورد از جذابترین و باورکردنیترینِ آنها تمرکز کنید و روند روایی کتابتان را در مسیری که خود از آن حس رضایت دارید، هدایت کنید.
چالش یا پرسشی جذاب بیابید که بتوانید از غریبهها بپرسید. لوازم ضبط صوت و تصویرتان را بردارید (احتمالاً یک دوربین یا حتی تلفن همراه) و شروع به گشتوگذار در کوی و برزن کنید. افراد کاملاً تصادفی که در مسیر خود کشف میکنید، شما را به شگفت خواهند آورد و ایده کتاب جذاب شما خواهند شد.
این گونهٔ نگارشی توسط برندون استانتون خالق کتاب، بلاگ و شوی تلویزیونی آدمهای نیویورک به کار گرفته شد و مخاطبان پر و پا قرص بسیاری هم پیدا کرد.
اگر شما هم کارآفرینی مشتاق باشید احتمالاً به دنبال الگو و سرمشقهایی برای خود میگردید. همواره مقالات و کتب حاوی پندها و روشنگریهای بزرگان تجارت که خود سرد و گرم مسیر راهاندازی کسب و کارهای واقعی را چشیدهاند ارزشمند و پُرخواننده است. یک نمونه اخیر این گونهٔ تولید محتوا، سری ۳۰ روزِ یک نابغه است که به خوبی میتواند موضوع یک کتاب معرکه باشد.
ورزشکاران جوان جویای نام به عنوان الگو و سرمشقِ خود، در پی قهرمانان موفق هستند. اگر با این اسطورههای ورزشی مصاحبه کنید و بتوانید جوهره و رموز موفقیت آنها را خلاصه و جمعبندی کنید، از پیش، حساسیتِ مخاطبِ شیفته را به کتاب خود تحریک کردهاید.
حال که به اندازهٔ کافی برای یافتن ایدهٔ مناسب کتاب الهام گرفتید، از شما میخواهم همین امروز دست به کار شوید و رؤیای نویسندگی خود را به واقعیت بدل کنید.
پیروز باشید!
سعید حدادی